خط سوم

آن خط سوم منم

خط سوم

آن خط سوم منم

گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز. گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر می‌شود مرا. می‌گویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می‌دهی؟ می‌گوید: نی. نروم! سخن من فهم نمی‌کند. چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر ... یکی را هم او خواندی هم غیر او ... یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من

طبقه بندی موضوعی

این مطلب بر گرفته از درس تفسیر موضوعی قرآن آیت الله محمد صادقی تهرانی است که به صورت خلاصه به مبحث فطرت و چیستی آن می پردازد. سعی شده اختصار کلام رعایت شود تا خواننده عزیز خسته نشود. بدیهی است تامل عمیق در گفتار پیش رو فهم بسیاری از مطالب ناگفته را میسر می سازد.  

دین دو بخش است: بخش درونی که دین فطرت عقلانی است و بخش بیرونی که دین شریعت و وحی رسالتی است. خدا هم مکلفان را با دو وحی هدایت کرده: اول وحی درونی که وحی فطرت عقلانی است و دوم وحی بیرونی که وحی ربانی و رسالتی است.حالا فطرت یعنی چه؟؟ فطرت از فَطـر (با ط ساکن) است به معنی شکافتن. فَطـَر یعنی جدا ساخت. مرحله اول جداسازی، فَطـر است که دو مرحله توام دارد: جداسازی بر مبنای فطری و جداسازی بر مبنای فطریِ اختصاصیِ انسان. پس در فطرت الله در آیه روم سه بعد وجود دارد. بعد نخست جداسازی است. خدا وقتی روح را ساخت، آن را از بدن جدا کرد. روح متولد از بدن است و فطرت هم از روح متولد است. به تعبیر دیگر فطرت زیربنای روح است. روح بنایی است غیر جسمانی که متولد از جسم است، لیکن زیربنای روح فطرت است. زیر بنای دوم روح، عقل است. 

حالا اَقِم خطاب به انسان است. چه کسی مامور است؟ روح. روح با کدام جهت از جهاتش؟ با جهت عقلانیش نه با جهت حیوانی یا نباتی روح. پس روح مامور است که وجه را اقامه کند للدین حنیفاً. 

وجه، جنس وجه است. کل وجوه ظاهری و باطنی انسان را باید اقامه کرد للدین حنیفا. فطرت الله همان دین است. دین دو بعد است. بعد بیرونی که شریعت الله است و بعد درونی که فطرت الله است و همان وحی درونی انسانی و غیر انسانی است. 

بنابراین به این ترتیب است: تمام وجوهت را اقامه کن - وجه ظاهر (حواس پنجگانه) و وجه باطن (روح با تمام جهاتش منهای فطرت) - للدین حنیفا.

حنیفا هم به دین بر میگردد، هم به وجهک و هم اَقِم. در مثلث رویگردانی از باطل (حِنافَت) زاویه اولش اقامه است، زاویه دومش وجهک است و زاویه سومش دین حنیف. حالا این دین حنیف کدام است؟ این دین حنیف دو بعد است؛ یکی دین درونی که فطرت الله است و دوم دین بیرونی که وحی است. ما ماموریم اقامه کنیم کل وجوه بیرونی و درونی مان را به فطرت. بعد فطرت را وسیله دیدبانی دین حنیف قرار دهیم. در بُعد اول کل وجوه ظاهر و باطن را به فطرت توجه می دهیم؛ که دین حنیف همان فطرت باشد. بعد از این که کل وجوه ظاهری و باطنی را وسیله نگرش، کاوش، و نظر کردن به فطرت قرار دادیم، آن وقت فطرت الله در این نگرش ظاهری و باطنی شایستگی کامل می یابد که به دین حنیف بیرونی که شریعت است توجه کند. پس جمع بین این دو صحیح است.

فطرت الله دو سویه است؛ یکی نسبت به الله، دوم نسبت به ناس. ناس که اشرف مخلوقات اند دارای این فطرت هستند. اینکه همه وجوه را به فطرت توجه دهیم و وجه فطرت را به دین توجه دهیم به ناس اختصاص دارد. در سوی دیگر این فطرت به الله مربوط است چون الله در میان کل فطرت های جمادی و نباتی و حیوانی و جنی و ملائکه ای و انسانی، این فطرتِ انسان را به خود اختصاص داده است. بنابراین فطرت الله در اینجا مختص انسان است ولیکن سایر فطرت ها که در آیات دیگر آمده مربوط است به کل خلایق (از جمادات و نباتات و حیوانات و جن و ملائکه) که یسبح بحمده.

حَنَف در مقابل جَنَف است. اگر اقامه نادرست باشد حنیفاً نیست بلکه جنیفاَ است. چون حنف اعراض از باطل است و جنف اقبال به باطل. اگر وجه - چه وجه فطرت باشد چه وجوه دیگر - حنیف باشد، قابل توجه به دین است ولیکن اگر جنیف باشد (غبار آلود باشد، چه وجه ظاهر و چه وجه باطن) این قابل اقامه نیست.

دین، اگر خودِ فطرت باشد که دینِ درونی است؛ اگر غبار آلود باشد، نگرش آن درست نیست. اگر دین بیرونی (شریعت) غبار آلود باشد، نگرش به آن درست نیست. پس هم کسی که می نگرد و هم آنچه که مورد نگرش است باید حنیف باشند. چشم باید که غبارآلود نباشد و آنچه که مورد نظر است هم غبار آلود نباشد. بنابراین حنیفاً به کل جهات مربوط است. 

خلق الله در بعد درونی خودِ فطرت است و در بعد بیرونی دین و شریعت است. وحی فطری با حَنَفِ کامل، لا تبدیل است (لا تبدیل لخلق الله). وحی بیرونی با حنف کامل هم لا تبدیل است. بنابراین خلق الله چه فطرت الله باشد و چه شریعت الله باشد در هر دو حالت در بعد حنافت (رویگردانی از باطل) اصلا قابل تبدیل نیست. قابل تغییر هست اما قابل تبدیل نیست. چناچه شیطان وعده کرده که وادار میکنم انسان را که خلق الله را تغییر دهد. می شود این خلق الله را غبار آلود کرد با وسوسه ای و مکری (از جانب شیطان) که با این وسوسه و مکر آیتِ الله نباشد، بلکه آیتِ شیطان باشد ولیکن قابل تبدیل نیست. در این میان عقل هم قابل تبدیل و هم قابل تغییر است. سایر حواس ظاهری و باطنی انسان نیز قابل تغییر و تبدیل اند ولیکن فطرت قابل تبدیل نیست. نمی شود که فطرت برود و چیز دیگر جایش یاید. یعنی در ذات فطرت این قابلیت وجود ندارد که برود و چیز دیگر جایش بیاید. شریعت هم قابل تبدیل نیست. شریعت نوح همان شریعت نوح است و نمی تواند تبدیل به شریعت دیگر بشود. تا مادامی که نوح و امت نوح هستند این شریعت قابل تیدیل نیست. فقط خدا می تواند این را تبدیل به شریعت دیگر کند که آن هم در زمان خودش انجام نمی دهد. یعنی وقتی نوح و امتش رفتند، آن گاه شریعت نوح را تبدیل به شریعت ابراهیم می کند. و به همین ترتیب است تبدیل شرایع اول به دوم تا شریعت آخر. به وسیله انسان تغییر حاصل می شود اما تبدیل فقط مختص به خداست. 

خلق الله همان فطرت الله است. فطرت در نوع انسان اعم از کوچک، بزرگ، عاقل، نادان و .... وجود دارد. منتها بر این فطرت غبار می نشیند. اگر حنف انجام بدهیم این فطرت که جنیف شده و غبار شهوات و عقلانیت های غلط بر آن نشسته دوباره اصلاح می گردد و این حنافت بر مبنای اصل لا اله الا الله باید در کل ابعاد صورت پذیرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی